!!! عاشیقیزم

عاشق و دوستار همه و همه ام

وقتی تو میروی

شب می شود

و قلب من پرپر می شود

و نا امید می شوم و حقیر می شوم

چو خاکی می شوم که بر آن نسیمی نمی وزد

و بارانی نمی بارد

و در آن گلی نمی روید

و بر سرش ستاره ای نمی درخشد

تو میروی و من تنهای تنها می مانم

تو میروی و من در غم خود خاک می شوم  ...

نوشته شده در 29 / 8 / 1390برچسب:,ساعت 8:39 توسط بشار|

خدا زمین را مدور آفرید تا لحظه ای که تصور میکنی به آخر خط رسیده ای درست در نقطه ی آغاز باشی !

 

 

نوشته شده در 28 / 8 / 1390برچسب:,ساعت 8:13 توسط بشار|

من نمی دانم – و همین درد مرا سخت می آزارد – که چرا انسان

این دانا

این پیغمبر

در تکاپوهایش – چیزی از معجزه آن سوتر – ره نبرده است به اعجاز محبت

چه دلیلی دارد ؟

چه دلیلی دارد که هنوز

مهربانی را نشناخته است !

و نمی داند در یک لبخند

چه شگفتی هایی پنهان است ...

من بر آنم که در این دنیا

خوب بودن – به خدا – سهل ترین کار است

و نمی دانم که چرا انسان

تا این حد

با خوبی

بیگانه است ...

و همین درد مرا سخت می آزارد !

نوشته شده در 25 / 8 / 1390برچسب:,ساعت 11:51 توسط بشار|

 

 

خداوند چهار چیز را در چهار چیز مخفی نموده است :

ا - رضای خود را در طاعت ها پس هیچ عبادتی را کم نشمارید شاید همان مورد رضای خدا باشد .

2 - غضبش را در گناهان پس هیچ گناهی را کوچک نشمارید شاید همان مورد غضب او باشد .

3 - استجابت خود را در دعاها پس هیچ دعایی را اندک مپندارید شاید همان مستجاب باشد .

4 - ولی و دوست خود را در میان بندگانش پس به هیچ بنده ای بی اعتنایی نکنید شاید او ولی خدا باشد و شما نشناسیدش ...

 

نوشته شده در 23 / 8 / 1390برچسب:,ساعت 12:53 توسط بشار|

 

نوشته شده در 21 / 8 / 1390برچسب:,ساعت 9:2 توسط بشار|

گویند در بنی اسرائیل عابدی بود ، شنید در آن نزدیکی درختی است که مردم آن را می پرستند ! عابد در خشم شد و از بهر خدا و تعصب در دین تبر بر دوش نهاد و رفت که درخت را ببرد !

ابلیس به صورت پیری بر او ظاهر شد و پرسید کجا می روی ؟ گفت : برای بریدن فلان درخت ، ابلیس گفت : برو به کار عبادتت مشغول باش ، تو را چه کار به این کار ؟ عابد سخت بر او آویخت و او را بر زمین زد و بر سینه او بنشست ، ابلیس گفت : دست از من بدار تا تو را سخنی نیکو گویم ، دست از وی بداشت .

ابلیس گفت : این کار ، کار پیغمبران است نه تو ! عابد گفت : من از این کار بازنگردم و دوباره با ابلیس دست به یقه شد و او را به زمین زد . بار سوم ابلیس گفت : تو مردی درویش هستی این کار را به دیگران واگذار ، من روزی دو دینار زیر بالین تو گذارم که هم هزینه خود کنی و هم به دیگر عابدان دهی ، عابد پیش خود گفت : یک دینار آن صدقه دهم و دینار دیگر خود به کار برم و این کار بهتر از درخت برکندن است که مرا بدان نفرموده اند و من پیغمبر نیستم !

دیگر روز دو دینار زیر بالین خود دید و برگرفت ! تا روز سوم که هیچ دیناری بر بالین خود ندید ، تبر برداشت و عازم بریدن درخت شد . ابلیس در راه رسید و به او گفت : ای مرد این کار ، کار تو نیست و باهم در آویختند ، ابلیس او را بر زمین زد و بر سینه او نشست ، عابد پرسید : چه شد که آن دوبار من تو را بر زمین زدم و این بار درماندم ؟ گفت : آن دوبار بهر خدا درآویختی و این بار بهر دینار ! اول برای خدا به اخلاص آمدی و از جهت دین خدا خشم گرفتی ، خداوند تو را نیرومند ساخت ، اکنون بهر طمع خویش آمدی و از بهر دنیا خشم گرفتی و پیرو هوای نفس خود شدی ، لاجرم ناتوان شدی !

از مصطفی (ص) پرسیدند اخلاص چیست ؟ گفت اینکه گویی : پروردگار من خدای یگانه است ، پس از آن در آنچه مأمور شدی پایمردی کنی !

 

نوشته شده در 19 / 8 / 1390برچسب:,ساعت 9:55 توسط بشار|

کمی عقل سلیم

اندکی اغماض

و قدری خوش خلقی داشته باشیم

آن وقت خواهیم دید

در این دنیا

چه قدر آسوده و خوشبخت هستیم  ...

نوشته شده در 17 / 8 / 1390برچسب:,ساعت 13:18 توسط بشار|

 

نوشته شده در 15 / 8 / 1390برچسب:,ساعت 13:6 توسط بشار|

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 17 صفحه بعد


آخرين مطالب
» سلام عزیزان
» گل صداقت
» دنیا
» دیدار
» عشق
» عیب کار
» محرم اسرار بودن قابلیت می خواهد ...
» آسمان آبی
» یلدا
» چه حاصل
» بیچاره عاشیق
» جاده های عشق
» غروب
» و خدا زن را آفرید ...
» بیایید جواب تصدیق دعاهایمان را بفرستیم !!!
» ایام سوگ و ماتم سیدالشهدا تسلیت باد
» صوفی و خرش
» چه چیزی با ارزش تر است ؟
» بنام الله ...
» اول محرم هزار و چهار صد و سی و سه

Design By : Pichak